فصل تنهايي

ادبي و هنري

شعر :مهاجر تنها

 (بمناسبت 24آذز سالروز در گذشت استاد عزيزم دكتر روحاني)

     اين شعر رادر زمان حيات استاد بزرگوارم جناب آقاي دكتر محمد

حسين روحاني سرودم

ايشان  در آن زمان به تدريس زبان و ادبيات عرب در در دانشگاه آزاد

اسلامي كاشمر مشغول بودند ومن هم افتخار شاگردي ايشان

را داشتم روحش شاد ويادش گرامي

 «مهاجر تنها»

پيري مهاجر مي شناسم من در اين شهر

كز سفر دور ودراز كهنه كتابها

تا بدين جاها رسيده است

راه،ناهموار

كوله بار،سنگين

مهاجر،خسته وتنها

خستگي درني ني چشمانش

فرسايش اورا به تماشانشسته است

آيه هاي يأس و نوميدي 

بر دستان سرد مهاجر،يخ بسته است

صندوقچه اي دارد درپستوي سينه

كه قفل سكوت را يدك مي كشد

تنهايي،نجواي تلخ سكوت را

در گوش هايش به درد مي خواند

آهي سرد وكشيده مي آيد

سكوت را در هم مي پيچد

سكوت آني مي گريزد

تنهايي مي ماند

مهاجر سر بسته كلامي مي گويد:

«من قرباني نيرنگ سكوتم»

 

اورا چندان خوب نمي شناسم

ولي اين را خوب مي دانم

خانه اي دارد

در شمال خلوت آرام شهر

بر كنار جاده ي سبز زيارت

خمخانه اي دارد از دانش

كه از آن زهر مي نوشد مدام

صرف ونحو را خوانده است

تاريخ را خوب مي داند

پارسي را زيبا مي نگارد

فيزيك نيز بسيار مي خواند

در كلاس درس ،استادانه

عشق را زير وزبر مي گذارد

 

مهاجر خسته وتنها

خستگي در ني ني چشمانش

فرسايش اورا به تماشا نشسته است

مي دانم مهاجر را ياراي ماندن نيست

كوله بار اندوه را دكر روزي بر خواهد بست

وتنهاي تنها

در تنگناي غروبي دلگير

كوچه هاي شهرمان رابه وداع خواهد بوسيد

و به سوي نا معلوم مقصدي تاريك

تا انتهاي جاده نوميدي خواهد كوچيد

                                              سرآيش1374

 

نویسنده: محمد عباس زاده ׀ تاریخ: جمعه 3 شهريور 1387برچسب:دكتر محمد حسين روحاني,كاشمر,دانشگاه ازاد كاشمر,مهاجر تنها,عشق,كلاس درس,آيه هاي يأس, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سيل بهاري شمال كاشمر

 

 

نویسنده: محمد عباس زاده ׀ تاریخ: یک شنبه 18 تير 1391برچسب:كاشمر,سیل بهاری,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

باغ من شمال كاشمر بهار 1391

 

نویسنده: محمد عباس زاده ׀ تاریخ: شنبه 17 تير 1391برچسب:كاشمر, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زندگي نامه ي من
  • زندگی نامه ی من
    نام کوچکم محمد است ونام یک کم بزرگترم عباس زاده ،زادگاهم

    روستای«کریز»است ازبخش کوهسرخ شهرستان «کاشمر».تحصیلات

    ابتدایی رادرزادگاهم گذراندم وبرای ادامه تحصیل به کاشمر آمدم ودیگر

    فرصت بازگشت به کوه راپیدا نکردم.دوره راهنمایی رادر مدرسه ی

    شبانه روزی «جلال آل احمد»سپری کردم سپس بنا درخواست وعلاقه ی

    پدرم جهت ادامه تحصیل به حوزه ی علمیه ی«حاج سلطان العلما»رفتم

    که خود حدیثی دارد مفصل وبعد ازدوسال از آنجاکه نه حوزه به مذاق من

    سازگار بودونه من به مذاق حوزه ،مقدمات رانخوانده ترک حوزه کردم

    وبه تحصیلات دبیرستانی پرداختم ،درسال68دیپلم گرفته وجهت گذراندن

    خدمت مقدس سربازی راهی اهواز شدم.

    در سال ۱۳۷۰باپایان یافتن خدمت سربازی وارد دانشگاه آزاد کاشمر شدم ودر سال ۷۳

    در رشته زبان وادبیات عرب فارغ التحصیل شدم.

    درسال ۱۳۷۵به استخدام آموزش وپرورش درآمدم. پنج سال اول خدمتم را درشهر ستان

    «تربت حیدریه»( رحمة الله علیه!)گذراندم ودرهمان شهر برای اولین بار ازدواج کردم

    وسرآنجام پس از چهار سال دادگاه وپاسگاه بازهم از آنجا که نه همسرم به مذاق

    بنده سازگار بودونه بنده به مذاق همسرم (بالصطلاح همان عدم تفاوت خودمان!)

    ناچارازیکدیگرجدا شدیم(یاد بادآن روزگاران یادباد!!!).

    درسال ۱۳۸۰با کوله باری ازخاطرات تلخ وشیرین به شهرستان «خلیل آباد»منتقل شدم و

    هم اکنون در دبیرستانهای این شهر به تدریس زبان شیرین عربی!مشغولم.

    روزگارم بد نیست یک همسر دارم(البته فعلا)ودو فرزند دخترم «آنیتا»تازه ۳سال را

    تمام کرده وپسرم«آریا»تقریبا ۴ماه داردِ،شکر خدا اوضاع مالیم هم خوب است!

    اجاره نشین هستم پیکانی دارم مدل۸۱تقریبا همه ی قسمت هایش صدا میدهد

    بجز پخش وبوقش،باغی دارم در میان حریم جاده ورودخانه که زیر فشار له شده است

    در زمستان بیم سیل برآن می رودودر تابستان بیم بی آبی.

    کم وبیش ذوق هنری دارم،نقاشی می کشم،خوشنویسی می کنم،صدایم

    بدنیست،عکاسی میکنمگاهی اوقاقات شعر می گویم که مجموعه ترشحات شعری خودرابه

    نام«فصل تنهایی»در سال ۷۴به چاپ رساندم(البته اگربتوان به آن شعر گفت)که شامل

    مجموعه اشعاری است عاشقانه درقالب شعر نو،البته زیاد هم نو نو نیست چون

    شعرهای کهنه هم در داخل کتاب پیدا می شود.

    ناگفته نماند که هزارجلدازاین کتاب را توانستم رد کنم البته نه با فروش آن

    بلکه باروش تقدیم به دوستان،رفقا،اقوام،خویشان وکلیه بیوت وابسته،امیدوارم در

    صفحات بعدی بتوانم گوشه ای از هنر بی هنری خودرا به شما دوستان تقدیم نمایم.



    «محمد عباس زاده»
     
نویسنده: محمد عباس زاده ׀ تاریخ: سه شنبه 16 خرداد 1387برچسب:محمد,عباس زاده,كريز,كاشمر,كوهسرخ,خليل آباد,فصل تنهايي,آنيتا,تربت حيدريه,دانشگاه آزاد اسلامی کاشمر, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , fasletanhaiy.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM